بسم الله الرحمن الرحیم
داشتیم کمکم برای مراسم عروسی برادر همسر جان آماده میشدیم؛ مراسم که نمیشود گفت؛ قرار بود خانواده عروس و داماد شب عید با هم شام بخورند و عروس و داماد را بفرستند سر خانه و زندگیشان.
یک دفعه کرونا آمد و سایه شومش را انداخت بر سر خانواده همسر؛ اول عمه همسر درگیر شدند، بعد خواهر همسر و شوهرش، بعد یکی دیگر از عمهها و بعد مادر همسر و برادرشان... و صبح یک روز ناگهانی خبر رسید که عمه همسر راهی سفر آخرت شدند...
حالا انگار یک گرد غم پاشیدهاند روی لحظهها... روی همه شهر... دیگر حتی برای تولد سه سالگی زینب سادات ذوقی نمانده...
بسم الله الرحمن الرحیم
علی هر چند وقت یکبار مداحی دانلود میکند و از بین این مداحیها همیشه یکی هست که مرا هوایی حرم کند و چند وقتی سرگشته و بیقرار، با خاطرات حرم جان بدهم...
این بار «به علی دل بستم» هلالی...
خدایا! دلتنگیهایم برای حرم را تو چاره میکنی؛ آنطور که فقط خودت میدانی و من... دلتنگیهایم را چاره کن...
بسم الله الرحمن الرحیم
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست....