مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۰۶ آبان ۰۲ ، ۰۷:۴۶ غزه
  • ۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۶ حاصل

۱۰ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

دلتنگ وطنم... وطنی که بسیار نزدیک است و من... دور دور دورم...

بال‌هایم شکسته‌اند...

پاهایم! مرا تا وطن می‌برید؟... کشان‌کشان مرا می‌رسانید تا وطن؟...

 

 

پ.ن: چشم‌هایم را می‌بندم، در وطن هستم... در میان دست‌های مهربانت... در آغوش نوازشگرت... اشک‌هایم دیگر اشک خجالتند... کاش در وطن ماندنی بودم...

دو کتابی که دارم ویراستاری می‌کنم و نیمه رجب، بدجور هوایی‌ام کرده...

و ماالحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الاخرة خیر للذین یتقون.

صبا
۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۴۲

بسم الله الرحمن الرحیم

بچه‌ها بزرگ شده‌اند؛

آن‌قدری که برای کارها می‌شود رویشان حساب کرد.

آن‌قدری که خیلی اوقات خودشان اتاقشان را مرتب می‌کنند.

آن‌قدری که خیلی وقت‌ها ظرف‌ها را می‌شویند.

آن‌قدری که برای قسمت‌های زیادی از آشپزی، می‌شود روی کمکشان حساب کرد.

و من هر بار احساس می‌کنم چقدر با همین کارهای کوچکشان، سبک‌بارتر شده‌ام. چقدر خدا را شکر می‌کنم برای بودنشان و برای دیدن این روزها... بسم الله الرحمن الرحیم. الم نشرح لک صدرک. و وضعنا عنک وزرک. الذی انقض ظهرک. و رفعنا لک ذکرک. فان مع العسر یسرا. ان مع العسر یسرا. فاذا فرغت فانصب. و الی ربک فارغب.

صبا
۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۹ بهمن ۰۰ ، ۱۸:۴۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۷ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۰۳
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۶ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۴۹
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۰ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۱۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۰ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۰۹

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه آخر کلاس مجازی را می‌خواستم با لپتاب گوش کنم؛ هدفون خودم وصل نمی‌شد، همسر هندزفری خودش را برایم وصل کرد.

صحبت استاد تمام شد و ناگهان صدای هلالی در گوشم که نه، در جانم پیچید: ای جنون‌آمیز، باده لبریز، شور رستاخیز یا اباعبدالله...

انگار که مثلا ناگهان سر از بین‌الحرمین درآورده باشی... میان جمعیت راهپیمایی اربعین، میان دسته‌ها... از تلاطم صدای سینه‌زنی قلبت محکم بکوبد...  و آنها بخوانند: ای جانم یا حسین جانم یا حسین جانم یا حسین یا حسین یا حسین....

 

آخ آخ آخ آقا! دلتنگی‌ام را کجا بتکانم؟...

پ.ن: از کار کردن بر رساله حقوقی دوستم خسته شده‌ام؛ دلم همان تاریخ زندگانی شما را می‌خواهد آقا که با هر خطش بمیرم و زنده شوم... اجازه می‌دهید بخش دومش را شروع کنم؟...

صبا
۰۹ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

روزهای دیگر را می‌شود یک‌جوری سر کرد... می‌شود خودت را بزنی به نفهمیدن... جمعه‌ها اما، رنگ و بوی دیگری از دلتنگی دارد... 

 

دست می‌کشم روی روکابینتی‌هایی که با مامان خریدیم و اشک می‌ریزم... چرا بیشتر دست‌هایشان را نبوسیدم؟ چرا بیشتر در آغوششان نگرفتم... چرا بیشتر نگاهشان کردم... حسرت می‌کشد آدم را...

 

مامان! بالاخره رفتم توی اتاقی که شما بودید، روتختی علی را کشیدم روی تختی که شما می‌خوابیدید، اما دارم می‌میرم از دلتنگی برای دوباره دیدنتان که آرام آنجا استراحت می‌کنید... کاش آن روز که آمدم بیدارتان کنم و دلم نمی‌آمد و بغض اجازه نمی‌داد صدایتان بزنم و گفتن کلمه مامان از نزدیک داشت مرا می‌کشت، هزار سال طول می‌کشید و من هزار بار همانطور آرام، دستانتان را می‌بوسیدم...

صبا
۰۱ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۴۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر